مقالات روانشناسی

تنظیم هیجانی در کودکان

تنظیم هیجانی در کودکان مهارتی نیست که ما با آن متولد شده ایم. خلق و خوی کودکان نوپا می تواند مانند یک آونگ نوسان کند. کمک به فرزندانمان برای خودتنظیمی طیف وسیعی از احساسات یکی از مهمترین وظایف والدین است.
این مقاله به بررسی چگونگی رشد خودتنظیمی هیجانی می‌پردازد و چگونه می‌توانیم به فرزندانمان در کسب این مهارت حیاتی کمک کنیم.

تنظیم عاطفی چیست؟

تنظیم هیجانی یا خودتنظیمی توانایی نظارت و تعدیل احساساتی است که فرد در هنگام داشتن آنها دارد و چگونه آنها را تجربه و ابراز می کند.
یادگیری خودتنظیمی یک نقطه عطف کلیدی در رشد کودک است – که پایه های آن در اولین سال های زندگی گذاشته می شود.
ظرفیت کودک برای تنظیم وضعیت عاطفی و واکنش های عاطفی خود بر خانواده، همسالان، عملکرد تحصیلی، سلامت روان درازمدت و توانایی آنها برای پیشرفت در دنیای پیچیده تأثیر می گذارد.

روابط با خانواده و همسالان

کودکی که مهارت‌های تنظیم هیجانی ضعیفی دارد، دائماً عصبانی می‌شود و بر روابط والدین و کودک فشار وارد می‌کند. این می تواند بر آب و هوای کل خانواده، از جمله خواهر و برادر یا همه اطرافیان آنها تأثیر بگذارد و منجر به یک مارپیچ منفی شود.
به طور مشابه، برای دوستی ها، بچه هایی که توانایی کنترل احساسات بزرگ خود را ندارند، مهارت های اجتماعی کمتری دارند. آنها برای دوست یابی یا حفظ دوستی سخت تری دارند. ناتوانی در خودتنظیمی احساسات بزرگ می تواند منجر به ویژگی هایی مانند خشم، گوشه گیری، اضطراب یا رفتار پرخاشگرانه شود.
همه اینها می تواند منجر به عواقب منفی بیشتری شود: کودکانی که توسط همسالان خود طرد می شوند در معرض خطر افزایش ترک تحصیل، بزهکاری، سوء مصرف مواد و مشکلات رفتار ضد اجتماعی هستند. همچنین کسانی که توسط همسالان کناره‌گیری و طرد می‌شوند، بیشتر در معرض آزار و اذیت قرار می‌گیرند.

عملکرد و موفقیت

در مقابل، تنظیم عاطفی خوب در کودکان نه تنها بر روابط تأثیر می گذارد، بلکه پیش بینی کننده قوی پیشرفت تحصیلی و موفقیت است.
مدیریت مؤثر احساسات به دانش آموز اجازه می دهد تا به جای اینکه در اثر اضطراب دچار اختلال شود، بر عملکرد خود در طول آزمون ها و امتحانات تمرکز کند.
دانش‌آموزانی که می‌توانند خودتنظیمی کنند، توجه و توانایی‌های حل مسئله بهتری دارند و در کارهایی که شامل ارضای تأخیر، بازداری و اهداف بلندمدت است، بهتر عمل می‌کنند.
این تأثیر در طول زندگی ادامه دارد. بزرگسالی که نمی تواند بر تنظیم عاطفی مسلط شود، از رضایت شغلی، سلامت روانی یا رفاه عمومی کمتری برخوردار است.

تاب آوری و سلامت روان

04
03
01
02
مشاوره آنلاین با بهترین متخصصان روانشناسی و روانپزشکی

در همین حال، کودکانی که یاد گرفته‌اند احساسات خود را تنظیم کنند، می‌توانند بهتر از آسیب‌ها یا رویدادهای نامطلوب کنار بیایند و از پس آن برآیند: آنها تحمل ناامیدی و انعطاف‌پذیری بیشتری دارند .
بسیاری از اختلالات بالینی در کودکان ارتباط تنگاتنگی با تنظیم هیجانی یا به عبارتی فقدان آن دارند.
به عنوان مثال، بی نظمی عاطفی در کودکان با اختلالات رفتاری مانند اختلال نافرمانی مقابله ای مرتبط است و می تواند کودک را در معرض خطر جدی ابتلا به اختلالات عاطفی مانند اختلالات اضطرابی، اختلالات خوردن و افسردگی بالینی قرار دهد. کودک همچنین بیشتر مستعد ابتلا به آسیب شناسی روانی آینده است.
با توجه به همه اینها، جای تعجب نیست که کارشناسان مهارت های تنظیم هیجان یا مهارت های خودتنظیمی را برای رشد کودکان ضروری می دانند.

چگونه تنظیم هیجانی در کودکان ایجاد می شود

پس چگونه بچه ها این مهارت های بسیار مهم را توسعه می دهند؟ و ما به عنوان والدین چگونه می توانیم به آنها کمک کنیم؟
برای پاسخ به این سؤالات، بیایید با بررسی معنای تنظیم عاطفی برای کودکان شروع کنیم.
توجه: برای خودتنظیمی، باید احساسات مختلف را متوجه شویم، نظارت کنیم و تشخیص دهیم – و آنها را به طور مناسب برای هر موقعیتی تطبیق دهیم.
این همیشه به معنای کاهش احساسات منفی و افزایش احساسات مثبت نیست. صرفاً سرکوب احساسات منفی و مجبور کردن خود به ابراز نکردن آنها، فرآیند خودتنظیمی خوبی نیست.

آیا یادگیری مقررات عاطفی برای برخی از کودکان آسانتر از دیگران است؟

اگر به نظر می رسد که برخی از بچه ها در یادگیری مهارت های تنظیم عاطفی دشوارتر هستند، در حالی که این به طور طبیعی برای دیگران اتفاق می افتد، شما چیزهایی را تصور نمی کنید.
محققان دریافته اند که خلق و خوی برخی از نوزادان به طور فطری نسبت به دیگران توانایی خودتنظیمی بیشتری دارد.
اما در حالی که ژنتیک مهم است، محیطی که کودک در آن بزرگ می شود به همان اندازه مهم است، اگر نه بیشتر.
ظرفیت خودتنظیمی مشخص نیست: همه کودکان می توانند با در نظر گرفتن یک محیط مناسب، یاد بگیرند که احساسات خود را مدیریت کنند.
مطالعه ای در یک پرورشگاه رومانیایی اهمیت محیط زیست را نشان می دهد. در این مطالعه، برخی از یتیم‌ها به‌طور تصادفی در خانه‌های پرورش‌دهی با مراقبت‌های با کیفیت بالا قرار گرفتند، در حالی که برخی دیگر در یتیم خانه ماندند. کودکان خوانده بهبود قابل توجهی در تنظیم عاطفی نسبت به کودکانی که ماندند نشان دادند.

چرا تجربیات زندگی دوران کودکی در یادگیری مهارت های خودتنظیمی اهمیت دارد؟

میخواهید در مورد تنظیم هیجانی در کودکان مشاوره داشته باشید؟
همین حالا مشاوره بگیر

وقتی نوزادان متولد می شوند، مغز آنها هنوز به خوبی رشد نکرده است. ما می توانیم فکر کنیم که مغز آنها کمی شبیه ساختن خانه است.
طرح معماری ممکن است به خانه شکلی بدهد، اما اگر خانه از کاه، چوب یا آجر ساخته شده باشد، نتیجه بسیار متفاوت خواهد بود.
به طور مشابه، ژنتیک یک طرح اولیه برای رشد مغز کودک را تعیین می کند، اما تجربیات زندگی آنها، مانند مصالح ساختمانی خانه، می تواند عمیقاً بر نتیجه تأثیر بگذارد. و همانطور که ضربه زدن به خانه در مرحله ساختن آسانتر از تغییر آن است، مغز انسان نیز می تواند برخی از مهارت ها را در دوره های خاصی از زندگی بهتر یا راحت تر به دست آورد. این زمان های بهینه را دوره های حساس یا دوره های بحرانی می نامند .
پس از سپری شدن دوره حساس یادگیری یک مهارت، به تدریج در توانایی مهارت یابی کاهش می یابد.
کسب مهارت جدید هنوز امکان پذیر است، اما زمان بیشتری طول می کشد یا احتمال اینکه فرد واقعاً در آن مهارت پیدا کند کمتر خواهد بود.
به عنوان مثال، مطالعات نشان می دهد که دوره حساس یادگیری زبان دوم و دوزبانه شدن واقعاً قبل از بلوغ است.
در آزمایش یتیم‌خانه رومانیایی، یتیم‌هایی که قبل از دو سالگی توسط خانواده‌های سرپرست پذیرفته شده‌اند، مهارت‌های تنظیم هیجانی قابل مقایسه با کودکانی را که هرگز نهادینه نشده‌اند، توسعه دادند.
بنابراین اعتقاد بر این است که دوره حساس خودتنظیمی هیجانی قبل از دو سالگی کودکان است. همانطور که توسط علم ثابت شده است، نمی توان اهمیت تجارب زندگی اولیه دوران کودکی را نادیده گرفت.
با این حال، این بدان معنا نیست که وقتی بچه ها از آن سن عبور می کنند، فرصت یادگیری خودتنظیمی را از دست داده اند. این فقط به این معنی است که چالش برانگیزتر خواهد بود و زمان و صبر بیشتری را می طلبد.
بنابراین بهتر است در اولین بار که بچه ها در سنین پایین هستند این کار را درست انجام دهید تا بعداً آن را اصلاح کنید.

اگر فرزندتان بزرگتر است، ناامید نشوید. برای شروع کمک به کودکان برای یادگیری خودتنظیمی هرگز دیر نیست. آنچه شما نیاز دارید این است که از هم اکنون شروع کنید – هر چه زودتر بهتر.
از سوی دیگر، این بدان معنا نیست که فرآیند یادگیری خودتنظیمی تا دو سالگی پایان یافته است – بسیار دور از آن. رشد مغز کودک تا اواسط دهه بیست به پایان نمی رسد.

نقش والدین در کمک به کودکان برای کسب مهارت های تنظیم هیجان

مغز ما از طریق دو بخش از سیستم عصبی ما تنظیم می کند.

اول، یک سیستم اضطراری یا واکنش سریع وجود دارد

– “پدال گاز”. وظیفه اصلی آن فعال کردن پاسخ جنگ یا گریز بدن است این را مانند پدال گاز در ماشین در نظر بگیرید. هنگامی که این سیستم فعال می شود، به بدن ما اجازه می دهد تا با سرعت بخشیدن به ضربان قلب، خاموش کردن هضم و افزایش قند خون برای انرژی سریع، سریع حرکت کند.
هنگامی که کودک یا کودک واقعاً بیدار می شود، این سیستم کاملاً آماده است و احساسات در “سرعت بالا” هستند. گاهی اوقات، این واکنش به عنوان مغز عاطفی (یا مغز در طبقه پایین ) که کنترل می‌کند، نامیده می‌شود.

دوم، یک بخش آرام‌کننده یا تضعیف‌کننده مغز وجود دارد

– «ترمز». این سیستم کندتر فعال می شود، اما وقتی فعال می شود، ضربان قلب ما را کاهش می دهد، هضم را افزایش می دهد و انرژی را ذخیره می کند.
توانایی نوزاد در تنظیم احساسات به بلوغ سیستم ترمز آنها گره خورده است.
این بخش آرام بخش سیستم عصبی ما می تواند با اثر “سرعت بالا” ایجاد شده توسط سیستم جنگ یا گریز مقابله کند و در کنترل عملکردهای بدن و رفاه عاطفی ما بسیار مهم است. این سیستم آرامش بخش توسط مغز شناختی (یا مغز طبقه بالا ) تنظیم می شود.
هنگامی که این سیستم ها در تعادل عمل می کنند، بدن ما به درستی کار می کند و ما در کنترل احساسی هستیم.
اما زمانی که سیستم‌ها از تعادل خارج می‌شوند، باید از تکنیک‌های خودتنظیمی خود استفاده کنیم تا آنها را به حالت سالم برگردانیم.
از آنجایی که واکنش جنگ یا گریز برای بقای انسان حیاتی است، تصادفی نیست که “پدال گاز” قبل از تولد ایجاد می شود. هر پدر و مادری می‌دانند که نوزادان کاملاً می‌توانند به اندازه‌ای کار کنند که از طریق گریه کردن، والدین را در مورد نیازها یا خطرات درک شده خود آگاه کنند.
با این حال، سیستم “ترمز” در بدو تولد به خوبی توسعه نیافته است. نوزادان دارای برخی از قابلیت های محدود خودتنظیمی در دسترس هستند، مانند مکیدن انگشت شست، اجتناب بصری و کناره گیری. اما آنها فقط تا حدی می توانند خود را آرام کنند، به خصوص اگر به شدت خسته باشند یا هر چیزی که آنها را ناراحت می کند متوقف نشود.
بدتر از همه، “پدال گاز” می تواند باعث ترشح هورمون استرس برای سرکوب “ترمز” شود.
هنگامی که نوزادان به طور غیرقابل کنترل گریه می کنند، آنها در حال رانندگی یک ماشین فراری احساسی و بدون ترمز هستند!
این به ما، والدین بستگی دارد که به آنها کمک کنیم تا احساسات خود را تنظیم کنند . سیستم عصبی آنها هنوز به تنهایی از عهده این وظیفه برنمی آید.

چگونه به کودک کمک کنیم تا احساسات خود را تنظیم کند

در حالی که بسیاری از عوامل، از جمله معلمان، مدارس، محله ها، همسالان، فرهنگ و ژنتیک می توانند بر توانایی کودک برای تنظیم تأثیر بگذارند، والدین و خانواده نقش اصلی را ایفا می کنند.

بیایید به عوامل اصلی زیر نگاه کنیم که بر توانایی کودکان در خودتنظیمی احساساتشان تأثیر می گذارد.

1. مدل سازی والدین از مهارت های تنظیم هیجان

مدل‌سازی مدت‌هاست که به‌عنوان مکانیزمی حیاتی شناخته شده است که از طریق آن کودکان یاد می‌گیرند. بچه ها هر حرکت والدین خود را مشاهده می کنند، رفتارهای آنها را درونی می کنند و سپس تقلید می کنند.
توانایی خود والدین آنها برای تمرین خودتنظیمی جزو اولین الگوهایی است که کودکان می بینند.
بچه ها واکنش “درست” را در موقعیت های مختلف یاد می گیرند. آنها تماشا می کنند که چگونه والدین احساسات و تکانه های شدید را کنترل می کنند و با آنها مبارزه می کنند.
تحقیقات نشان می‌دهد که فرزندان والدینی که با تنظیم هیجانی دست و پنجه نرم می‌کنند، بیشتر در معرض اختلال در نظم هستند.
اگر یکی از والدین واکنش‌پذیر باشد ، هر زمان که مشکلی پیش می‌آید، فریاد بزند یا داد بزند، کودک یاد می‌گیرد که واکنش‌پذیر باشد و وقتی همه چیز مطابق میلش نیست رفتار کند.

اگر والدین آرام باشند و برای حل مشکلات فکر انتقادی کنند، احتمالاً کودک آرام می ماند و به جای سرزنش به دنبال راه حل می گردد. هر چه کودک کوچکتر باشد، این اثر تقلید قوی تر است.
و علاوه بر مشاهده فعال، کودکان از طریق سرایت عاطفی نیز یاد می‌گیرند – زمانی که کودکان ناخودآگاه احساسات والدین خود را احساس می‌کنند و با احساسات مشابه پاسخ می‌دهند.
به عنوان مثال، هنگامی که والدین اخم می کنند، صدای خود را بلند می کنند یا حرکات عصبانیت انجام می دهند، بچه ها نیز عصبانی می شوند. وقتی والدین صدای خود را بلند می کنند، صدای بچه ها نیز افزایش می یابد.

الگوسازی والدین راه شماره یک برای آموزش خودتنظیمی به کودکان است. تنظیم هیجانی در کودکان ناشی از تنظیم هیجانی در والدین است.

فعالیت‌های تنظیم هیجان یا ابزارهایی که برای کودکان طراحی شده‌اند، فقط باید به‌عنوان مکمل یا آخرین راه‌حل برای بچه‌هایی استفاده شوند که الگوی خوبی برای یادگیری ندارند. آنها نباید به عنوان جایگزینی برای الگوسازی خوب والدین استفاده شوند.

با بزرگتر شدن کودک، تأثیر همسالان شروع به پیوستن به تأثیر والدین می کند : بچه های بزرگتر از طریق مشاهده و تقلید از همسالان خود، در مورد خودتنظیمی می آموزند.
با این حال، کیفیت رابطه والد-نوجوان همچنان نقش مهمی در خودتنظیمی نوجوان دارد.
برای کمک به کودکان در یادگیری کنترل هیجانی مؤثر، والدین می توانند

  • برای اتخاذ استراتژی های تنظیم هیجانی بهتر خود تلاش کنند
  • مدل‌سازی احساسات مثبت و تنظیم هیجان تطبیقی ​​برای کودکان
  • کودکان را در معرض یک محیط مثبت و افرادی با خودتنظیمی خوب قرار دهید

2. والدين سبك والدگري پاسخگو، گرم و پذيرنده را اتخاذ مي كنند

شیوه های فرزندپروری پاسخگو، گرم و پذیرنده می تواند به رشد عاطفی اجتماعی و کنترل رفتاری کودکان کمک کند.
وقتی والدین پاسخگو هستند، فرزندان آنها را با آرامش و رهایی از استرس همراه می کنند.

همچنین بخوانید:

تحقیقات نشان می‌دهد نوزادانی که والدینشان به گریه‌هایشان پاسخ می‌دهند، با دیدن یا صدای والدین گریه نمی‌کنند – آنها پیش‌بینی می‌کنند که آنها را بلند کنند.

اگر والدین به راحتی مورد انتظار عمل نکنند، نوزاد به حالت پریشان باز می گرددبچه‌های والدین پاسخگو معمولاً طیف وسیع‌تری از مهارت‌های نظارتی را در اختیار دارند. اعتقاد خود والدین به مدیریت هیجان نیز مهم است.
کسانی که احساسات منفی فرزندان خود را متوجه می شوند، می پذیرند، با آنها همدردی می کنند و آنها را تأیید می کنند، بر آنها تأثیر مثبت می گذارند. آنها می توانند با آموزش دادن به آنها برای بیان احساساتشان و تشویق آنها به حل مسئله، آگاهی عاطفی را به کودکان بیاموزند .

اما اگر والدین عبارات عاطفی ، به‌ویژه احساسات منفی را نادیده می‌گیرند یا آنها را نادیده می‌گیرند، کودکان تمایل دارند روش‌های تنظیم هیجانی مخرب را توسعه دهند.
این والدین معمولاً از ابراز احساسات ناراحت هستند و تمایل دارند کودکان را برای سرکوب احساساتشان راهنمایی کنند.
والدینی که پاسخ منفی می‌دهند یا کودکان را به خاطر احساساتشان تنبیه می‌کنند، می‌توانند باعث شوند که آنها بیشتر تحت فشار قرار بگیرند و سیستم عصبی «جنگ یا گریز» آنها را فعال‌تر کند و آرام شدن آنها را سخت‌تر کند.
هنگامی که این اتفاق می افتد، ممکن است به نظر برسد که کودک نافرمانی تر است ، در حالی که در واقع، سیستم آنها بیش از حد تحریک شده است. گفتن یک کودک در بحبوحه عصبانیت برای “آرام شدن” یا پیامدهای تهدیدآمیز ممکن است سیستم آنها را تا حدی تحریک کند که به معنای واقعی کلمه دچار فروپاشی شود.

این کودکان اساساً مهارت‌های خودتنظیمی ضعیف‌تری برای آرام کردن سیستم کارآمدتر دارند. شیوه های تنبیهی والدین در آموزش تنظیم هیجانی اثر معکوس دارد.
برخی از والدین وقتی صحبت از احساسات منفی به میان می‌آید، رویکردی را در پیش می‌گیرند. آنها احساس می کنند که اگر نتوانید آن را ببینید، وجود ندارد، یا در نهایت از بین خواهد رفت.
متأسفانه، احساسات به این شکل کار نمی کنند. کودکانی که والدین آنها احساسات خود را نادیده می گیرند و در مورد آنها به شکلی حمایتی صحبت نمی کنند، کمتر قادر به مدیریت احساسات خود هستند.

برای آموزش مؤثر خودتنظیمی به کودکان، والدین می توانند رویکرد فرزندپروری زیر را اتخاذ کنند:

  • گرم، پذیرا و پاسخگو به نیازهای عاطفی فرزندشان باشند
  • در مورد احساسات صحبت کنید
  • پذیرش، حمایت و ابراز همدردی برای تأیید احساسات منفی آنها،
  • صبور باش
  • احساسات کودک خود را نادیده نگیرید، نادیده نگیرید، دلسرد نکنید، تنبیه نکنید یا به احساسات کودک خود واکنش منفی نشان ندهید، به ویژه احساسات منفی.

3. ایجاد جو عاطفی مثبت در خانواده

“آب و هوا” کلی خانواده پیش بینی خوبی از توانایی کودک در خودتنظیمی است.
عواملی که بر جو عاطفی تأثیر می گذارند عبارتند از: رابطه والدین، شخصیت آنها، شیوه فرزندپروری آنها، روابط والدین و فرزند، روابط خواهر و برادر و باورهای خانواده در مورد ابراز احساسات.
الدینی که هر روز احساسات مثبت خود را ابراز می کنند، جو مثبتی ایجاد می کنند.والدینی که سطوح بیش از حد یا ثابتی از احساسات منفی مانند غم و اندوه، خشم، خصومت یا انتقاد را ابراز می کنند، به وضعیت منفی و بدتر شدن خودتنظیمی در کودکان کمک می کنند.
یکی از رایج ترین دلایل جو منفی خانواده، تعارضات زناشویی است. بچه های این خانواده ها روش های غیر سازنده ای را برای مدیریت تعارضات و احساسات بین فردی یاد می گیرند. این بچه ها کمتر به شایستگی اجتماعی دست می یابند.

برای ایجاد جو خانوادگی مثبت، والدین می توانند:

  • ابراز احساسات مثبت واقعی
  • برای مدیریت بهتر درگیری های زناشویی یا شخصیت های منفی درون خانواده کمک بگیرید
  • روی بهبود روابط والدین و فرزند و روابط بین خواهر و برادر کار کنید

4. بزرگسالان مهارت ها و تکنیک های خودتنظیمی را آموزش می دهند

تا کنون، ما در مورد سه راه مختلف صحبت کرده‌ایم که والدین می‌توانند به فرزندانشان در خودتنظیمی کمک کنند. اگر به نظر می رسد که والدین باید بیشتر از بچه ها برای تنظیم احساسات خود تلاش کنند ، حق با شماست.
کودکان خردسال برای یادگیری خودتنظیمی به بزرگسالان متکی هستند. با بزرگتر شدن، کارکردهای اجرایی کودکان در سن مدرسه نقش بیشتری ایفا خواهد کرد. والدین می توانند آموزش تکنیک های خودیاری را شروع کنند.
با توجه به مدل فرآیندی تنظیم هیجان پیشنهاد شده توسط جیمز گراس و همکارانش، پنج مرحله در تولید هیجان وجود دارد. راهبردهای مختلف خودتنظیمی را می توان در مراحل مختلف برای تنظیم احساسات افراد به کار برد.

  • مرحله 1: انتخاب موقعیت – این به نزدیک شدن یا اجتناب از کسی یا برخی موقعیت ها بر اساس تأثیر احساسی احتمالی آنها اشاره دارد.
  • مرحله 2: اصلاح موقعیت – اصلاح محیط برای تغییر تأثیر عاطفی آن.
  • مرحله 3: گسترش توجه – هدایت مجدد توجه در یک موقعیت خاص برای تأثیرگذاری بر احساسات آنها.
  • مرحله 4: تغییر شناختی – ارزیابی موقعیت برای تغییر اهمیت عاطفی آن.
  • مرحله 5: تعدیل پاسخ – تأثیرگذاری بر تمایلات و واکنش های عاطفی به محض بروز آنها.

برای کودکان، بیشتر راهبردهای مقابله ای با سه مرحله آخر مقابله می کنند، زیرا آنها کمتر قادر به اجتناب یا اصلاح محیط هستند. آنها همچنین تمایل دارند که ارتباط بین موقعیت و احساسات را درک نکنند.

در اینجا فهرستی از تکنیک هایی است که والدین می توانند به کودکان بزرگتر آموزش دهند:

  • مرحله 3: توجه را تغییر جهت دهید (مثلاً نگاه کنید، اینجا یک خرگوش قرمز است!)
  • مرحله 4: ارزیابی مجدد با چارچوب بندی مجدد وضعیت25(به عنوان مثال می توانیم این را به یک موشک تبدیل کنیم)
  • مرحله 5: مهارت های مقابله ای (به عنوان مثال بیوفیدبک26، تا 10 بشمارید، تنفس عمیق و تمرینات تنفسی)

5. مراقبت از خود

برای کودکان بزرگتر، به ویژه نوجوانان و نوجوانان، مراقبت از خود در زندگی روزمره در تقویت منابع درونی آنها برای تنظیم احساسات مهم است. فعالیت هایی که خودمراقبتی را افزایش می دهند عبارتند از:

  • ورزش هایی مانند دویدن، شنا و سایر فعالیت های هوازی
  • تمرین ذهن آگاهی مانند مدیتیشن و یوگا
  • خواب کافی و بهداشت خواب خوب
  • درمان های آرامش بخش مانند گوش دادن به موسیقی

نظرات نهایی در مورد تنظیم هیجانی در کودکان

اگر اطلاعات مربوط به کمک به کودکان در ایجاد خودتنظیمی سنگین باشد، اینطور است. این یادآوری است که شغل ما به عنوان پدر و مادر در شکل دادن به آینده فرزندانمان مهم است.
با این حال، هیچ یک از ما نمی توانیم یک خانه، ژنتیک یا مدلینگ کامل ارائه دهیم. انتظار کمال از خودمان در واقع ممکن است تنش و منفی گرایی را افزایش دهد.
کاری که ما باید انجام دهیم این است که به کار روی ماهیچه های عاطفی خود ادامه دهیم و برای ایجاد یک محیط حمایتی تلاش کنیم. و هیچ وقت برای شروع دیر نیست.
پس چند نفس عمیق بکشید، خود و خانواده‌تان را برای جایی که در این فرآیند هستید بپذیرید و شیرجه بزنید. ارزش تلاش را دارد.

برای کمک بیشتر در مورد آرام کردن عصبانیت، این راهنمای گام به گام را بررسی کنید

آیا کودک شما مشکلات عصبانیت دارد؟

کج خلقی به کودکان نوپا محدود نمی شود. کودکان در سن مدرسه نیز ممکن است در تنظیم خود مشکل داشته باشند. (حتی بزرگسالان هم گاهی اوقات عصبانی می شوند!)

اگر به دنبال نکات و یک برنامه گام به گام واقعی هستید، Calm The Tantrums ما مکانی عالی برای شروع است.

این به شما مراحلی را می دهد که برای آرام کردن عصبانیت های کودک نوپا، آموزش خودتنظیمی و ارتقای رشد مغز آنها نیاز دارید.

در این راهنمای عصبانیت کودک نوپا، سه راه اصلی برای جلوگیری از فروپاشی، راهکارهایی برای آرام ماندن والدین و بهترین راه برای مقابله با ضربه زدن را خواهید یافت.

هنگامی که بدانید چگونه به بچه ها تنظیم عاطفی را آموزش دهید، در راه رسیدن به خانه ای شاد و آرام هستید.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *