دوره بحرانی در رشد مغز و یادگیری در دوران کودکی، به زمانی اطلاق میشود که مغز کودک در حال توسعه و رشد است و تغییرات بسیار زیادی در ساختار و عملکرد مغز اتفاق میافتد. این دوره از حدود دو سالگی شروع شده و تا پایان دهه اول زندگی کودک ادامه دارد.
دوره بحرانی در رشد مغز چیست؟
دورههای بحرانی، مراحلی هستند که در طی آن اتصالات سلولهای مغز پلاستیکیتر و پذیرای تأثیر نوع خاصی از تجربه زندگی هستند. این اتصالات که سیناپس نامیده می شوند، می توانند در این بازه زمانی به راحتی تشکیل یا تقویت شوند. اتصالات سیناپسی معمولاً پس از این دوره زمانی بالغ میشوند و تثبیت میشوند و تغییر سیمکشیها را در سنین بعدی سختتر میکنند. نداشتن تجارب خاص در سال های اولیه زندگی می تواند تأثیر عمیقی بر ایجاد ارتباطات عصبی داشته باشد.
فرضیه دوره بحرانی در رشد مغز
بر اساس فرضیه دوره بحرانی، در طول دوره بحرانی، با توجه به تجربه مناسب زندگی می توان مهارت ها یا ویژگی های جدیدی را شکل داد. اگر تجربه لازم در این مدت در دسترس نباشد، پس از بسته شدن پنجره فرصت، کسب مهارت یا ویژگی بسیار سخت تر، موفقیت آمیزتر یا حتی غیرممکن می شود.
این امر در سیستم های حسی انسان و حیوانات، مانند توسعه سیستم بینایی، ثابت شده است.
در مطالعات حیوانی، اگر یک چشم (اما نه هر دو) درست پس از تولد پوشیده شود، چشم محروم برای همیشه قدرت بینایی خود را از دست می دهد، حتی اگر دوره تحت پوشش پس از زایمان کوتاه باشد. این به این دلیل است که محرومیت حسی و کمبود ورودی بصری در آن زمان می تواند باعث تغییرات ساختاری در مغز شود.
دوره بحرانی در مقابل دوره حساس
تفاوت اصلی بین یک دوره بحرانی و یک دوره حساس این است که دوره بحرانی یک چارچوب زمانی محدود است که در طی آن توسعه خاصی می تواند رخ دهد، در حالی که دوره حساس یک پنجره زمانی است که در آن توسعه راحت تر به دست می آید.
یک دوره حساس شبیه به یک دوره بحرانی است که در آن مدارهای عصبی نسبتاً پلاستیکی تر و حساس تر به تأثیر تجربه هستند. با این حال، سیناپسهای جدید با وجود سختتر بودن، همچنان میتوانند برای مدت طولانی خارج از دوره حساس تشکیل شوند.
برخی از دانشمندان از این دوره ها به عنوان دوره های بحرانی ضعیف یاد می کنند.
برای کمک بیشتر در مورد آرام کردن عصبانیت، این راهنمای گام به گام را بررسی کنید
چرا دوره بحرانی مهم است
دوره های بحرانی مهم هستند زیرا بسیاری از عملکردهای حیاتی بدن ما در یک زمان خاص و برخی فقط در آن دوره ها ایجاد می شوند.
یافته های تحقیق نشان داده است که عملکردهای زیر به بهترین وجه در طول دوره های بحرانی خود توسعه می یابند.
تنظیم عاطفی در دوره بحرانی در رشد مغز
خودتنظیمی هیجانی توانایی نظارت و تعدیل احساسات است. یادگیری خودتنظیمی یک نقطه عطف کلیدی در رشد اولیه کودک است. این می تواند به طور قابل توجهی بر روابط، عملکرد تحصیلی، سلامت روان و رفاه کودک در دراز مدت تأثیر بگذارد.
در مطالعات انسانی که در یک یتیم خانه رومانیایی انجام شد، تنها یتیمانی که قبل از سن 2 سالگی توسط خانوادههای سرپرست به فرزندخواندگی پذیرفته شده بودند، میتوانستند مهارتهای تنظیم هیجانی را با مهارتهای کودکانی که هرگز نهادینه نشده بودند، توسعه دهند.6. کسانی که در یتیم خانه مانده بودند از محرومیت از تماس اجتماعی یا مراقبت مادر رنج می بردند. آسیب های اجتماعی و فقدان مهارت های تنظیم هیجانی مشهود بود.
بنابراین اعتقاد بر این است که دوره حساس خودتنظیمی هیجانی از بدو تولد تا 2 سالگی است.
سیستم چشم انداز
دوره های بحرانی مختلفی برای عملکردهای بصری مختلف وجود دارد. آنها معمولا بین تولد تا بلوغ قرار می گیرند.
تحقیقات اولیه نشان می دهد که حدت بینایی از بدو تولد تا حدود 5 سالگی رشد می کند و دوره بین 3 تا 5 سالگی بیشترین رشد را نشان می دهد.
Stereopsis، ادراک عمق، یک دوره بحرانی دارد که در 2 سالگی به پایان می رسد.
حساسیت به آسیب در رشد بینایی نیز دوره بحرانی خود را دارد. به عنوان مثال، آمبلیوپی، وضعیتی که در آن یکی از چشم ها بینایی خود را کاهش می دهد زیرا چشم و مغز به درستی با هم کار نمی کنند، می تواند بین چند ماهگی تا 7 تا 8 سالگی ایجاد شود.
صدای مطلق در گوش دادن به موسیقی
زیر و بمی مطلق توانایی شناسایی و تولید زیر و بم کامل صدای موسیقی بدون صداهای خارجی به عنوان نقاط مرجع است.
کودکانی که بین 4 تا 6 سالگی آموزش موسیقی را شروع کردهاند، به احتمال زیاد به سطح مطلق میرسند.
اما آموزش هایی که بعد از 9 سالگی اتفاق می افتد به ندرت به آن سطح از مهارت منجر می شود.
پردازش شنوایی
برای کودکانی که با ناشنوایی مادرزادی متولد می شوند، فقدان ورودی شنیداری از بدو تولد می تواند به شدت بر توانایی آنها در یادگیری صحبت کردن تأثیر بگذارد.دانشمندان دریافتهاند که وقتی کاشت حلزون برای دور زدن گوشهای داخلی غیرعملکردی در کودکان ناشنوا قبل از ۳.۵ سالگی نصب میشود، به احتمال زیاد میتوانند صحبت کردن را با موفقیت یاد بگیرند، به خصوص اگر در
محیطهای غنی از زبان نیز قرار بگیرند.10.
دوره بحرانی در رشد مغز برای فراگیری زبان
هنگامی که برای یادگیری زبان به کار می رود، فرضیه دوره بحرانی بیان می کند که یک زمان بحرانی وجود دارد که در طی آن افراد توانایی بیشتری برای کسب زبان های جدید با مهارت های بومی دارند.
دوره حساس رشد زبان از اوایل کودکی شروع می شود و اندکی قبل از شروع بلوغ به پایان می رسد.
پس از آن دوره توسعه، کسب صلاحیت زبانی جدید بسیار دشوارتر می شود و تسلط کامل، حتی در یک محیط غنی از نظر زبانی.
فرضیه اصلی برای اولین بار توسط اریک لنه برگ، زبان شناس و متخصص مغز و اعصاب، در کتابی برجسته، مبانی بیولوژیکی زبان در سال 1967 رایج شد.
بر اساس این نظریه، فرآیند یادگیری یک زبان جدید توسط یک دوره بحرانی محدود می شود. یک ناپیوستگی مشخص در نتایج بین یادگیری در دوره بحرانی و یادگیری خارج از آن وجود دارد. زمان آن ناپیوستگی نشان دهنده پایان دوره بحرانی است.
با این حال، هنوز هم این امکان برای بزرگسالان وجود دارد که فراتر از سن بلوغ استفاده از یک زبان جدید را بیاموزند. این فقط سخت تر است و ممکن است در مقایسه با کودکان خردسال بیشتر طول بکشد.
بنابراین، یادگیری واج شناسی و گرامر کامل در زبان دوم دارای یک دوره بحرانی است، اما به نظر می رسد یادگیری یک زبان خارجی (به عنوان سخنرانان عمومی) بیشتر از یک دوره حساس دارای یک دوره حساس است (اگرچه این تعریف جایگزین هنوز بحث برانگیز است.5و نتایج فردی متفاوت است).
آنچه والدین باید بدانند
ممکن است احساس طاقتفرسا باشد که دورههای بحرانی مختلف در سنین مختلف در رشد مغز وجود دارد.
والدینی که برخی از دورههای بحرانی را «از دست دادهاند» نگران هستند که فرزندانشان اکنون شکست بخورند. کسانی که دوره های بحرانی را با موفقیت “برخورد کرده اند” خوشحال هستند که فرزندانشان اکنون برای زندگی آماده شده اند و کارهایشان انجام شده است.
حقیقت این است که هیچ کدام از اینها درست نیست.
دوره بحرانی یک مفهوم علمی بحث برانگیز است زیرا به این معنی است که یک برش سخت وجود دارد. اگر مهارت در این مدت توسعه نیابد، فرصت توسعه این عملکرد برای همیشه از بین خواهد رفت.
اما برخی از این مهارتها در واقع به جای اینکه وابسته به تجربه باشند، متکی به تجربه هستند . تجربه – انتظار به این معنی است که محرک های حاصل از تجربیات زندگی در رشد عادی مورد انتظار است. برای مثال، زبان، بینایی و شنوایی تجربیاتی هستند که عملاً در دسترس نوزادان انسان تضمین شده است. والدین به ندرت مجبورند برای معرفی چنین تجربیات حسی تلاش کنند.
توانایی هایی که به حضور تجربیات خاص بستگی دارد، وابسته به تجربه هستند . والدین باید تجربیات مناسب اولیه زندگی را برای رشد این مهارت ها فراهم کنند. تنظیم عاطفی، گفتار و زبان ، و زیر و بمی مطلق نمونه هایی وابسته به تجربه هستند.
اندیشه های نهایی در مورد دوره بحرانی
به عنوان والدین، بهتر است مطمئن شویم که فرزندانمان از تجربیات انتقادی، به ویژه در دوره های بحرانی محروم نمی شوند. با این حال، این بدان معنا نیست که ما باید جدیدترین DVD “Mozart for Babies” را بخریم یا کودکان نوپامان را برای چندین کلاس غنی سازی ثبت نام کنیم. آنچه فرزندان ما به آن نیاز دارند، محیطی پرورشی و قرار گرفتن در معرض تجربیات رایج زندگی مانند صحبت کردن، بازی کردن و خواندن برای آنهاست.
همچنین نیازی به عرق کردن برای از دست دادن زمان های بهینه نیست، زیرا برای شروع ارائه تجربیات خوب زندگی به فرزندانمان هیچ وقت دیر نیست.