فرزندپروری و تربیت صحیح فرزندان، موضوع بسیار کلیدی است. چراکه والدین مهمترین افراد در دنیای کودکان هستند؛ نه فقط به دلیل مراقبتهای روزانه و یا رفع نیازهای کودک، بلکه به این خاطر که آنها اولین تجربه کودک از دنیای بیرون هستند. بچهها در ارتباط خود با پدر و مادرشان یاد میگیرند که چه کسی هستند، دیگران چطور افرادیاند و دنیا چطور جایی است. بنابراین کودکی که بتواند در ارتباط با والدین خود روابط گرم و مطلوبی داشته باشد و قوانین زندگی اجتماعی را یاد بگیرد، در دورههای بعدی رشد هم عملکرد مناسبتری خواهد داشت. کودک در محیط خانواده با ارزشها، باورها، نگرشها، دانش و مهارتهای مورد نیاز برای زندگی در اجتماع آشنا میشود و به همین دلیل است که روش برخورد با این دانشمندان کوچک و آماده کردن آنها برای مراحل بعدی زندگی، اهمیت بسیار بالایی دارد.
«کودکان زمانی شکوفا میشوند که بزرگسالان دنیای آنها را بفهمند و به آن پاسخ مناسب بدهند.»
اصول تربیتی مهم در فرزندپروری
در حقیقت، هدف از فرزندپروری اصولی این است که با استفاده از یک شیوه تربیتی سازنده، توانمندیها و مهارتهای فرزندانمان را پرورش دهیم و آنها را برای زندگی آینده آماده کنیم. آشنایی با شیوههای صحیح فرزندپروری به والدین کمک میکند تا به طور موثری مشکلات رفتاری کودکان را مدیریت و برطرف کنند، مهارتهای اجتماعی و ارتباطی لازم را به آنها بیاموزند، کودکان را به سمت استقلال و مسئولیتپذیری هدایت کنند و عزت نفس را در آنان تقویت نمایند.
همچنین بخوانید: چگونه به کودکان در ایجاد عزت نفس بالا کمک کنیم؟
اما در راه رسیدن به این اهداف باید به بعضی اصول پایبند بود:
حضور به موقع و مستمر داشته باشید:
شاید بتوان گفت که این اصل، مهمترین و کلیدیترین عنصر فرزندپروری صحیح است. حضور به موقع داشتن شاید در ظاهر مسئلهای ساده و واضح باشد اما در حقیقت، منظور ما از حضور به موقع آن است که کودک در ارتباط با شما احساس کند از آسیبها محافظت میشود و جایش در کنار شما امن است، نیازهای جسمی و روانی او تأمین میشود و میتواند در زندگی روی شما حساب کند. علاوه بر این، حضور به موقع داشتن به این معناست که کودک احساس کند شما حرفهای او را میشنوید و درک میکنید و در نهایت به این معناست که بداند وقتی دچار رنج و پریشانی است، شما در کنارش خواهید بود و به او کمک میکنید تا آرام شود و آمادگی لازم برای مقابله با مشکلات را پیدا کند. در چنین حالتی است که به اصطلاح میگوییم کودک میتواند یک «دلبستگی ایمن» را با والدینش تشکیل دهد.
برخی پدر و مادرها همهچیزشان را صرف کودکانشان میکنند؛ به جز وقت خود را !
ثبات داشته باشید:
گاهی والدین در شرایط مختلف از شیوههای تربیتی متنوعی استفاده میکنند و سبک ثابت و یکسانی در فرزندپروری خود ندارند. بهعنوان مثال، در حضور افراد غریبه، ممکن است راحتتر قوانین خود را تغییر دهند یا نحوه ارتباط با کودک را به حالت درونی خود وابسته کنند. زمانی که حال و احوال خوبی دارند، با کودک همدلی میکنند و وقت میگذرانند، اما زمانی که دغدغههای ذهنی دارند یا از مسائلی ناخوشایند ناراحت هستند، اهمیت کمتری به آشفتگی کودک میدهند و ممکن است سختگیرتر عمل کنند یا کودک را از خود دور کنند. البته، نیاز به فاصلهگیری و تجدید قوا در برخی مواقع قابل فهم است، اما مورد مورد بحرانی میشود که این تغییرات در رفتار و شیوههای تربیتی به طور مکرر رخ دهد.
ثبات در نحوه ارتباط با کودک و شیوههای فرزندپروری، به او کمک میکند تا:
- قوانین ارتباطی را فرا بگیرد
- برخورد و رفتار والدین را پیشبینی کند
- عملکرد خود را در رابطه با والدین تنظیم کند
ثبات، تکرارپذیری و قابل پیشبینی بودن این ارتباطات، به کودک این امکان را میدهد که از تجربیات خود یاد بگیرد. وقتی که کودک میداند والدینش از او چه انتظاراتی دارند، میتواند یاد بگیرد چگونه رفتار خود را با این انتظارات هماهنگ کند.
بهطور کلی، ثبات در فرزندپروری به کودک امکان یادگیری و تعامل سالم با محیط اطراف را فراهم میکند.
درمورد شیوههای تربیتی هماهنگ باشید:
تنظیم و هماهنگی بین والدین در شیوههای فرزندپروری امری حیاتی است که در بسیاری از خانوادهها به درستی رعایت نمیشود. زمانی که هر والدین در تربیت فرزندان از اصول متفاوتی استفاده میکند، نه تنها تأثیر مثبت مورد انتظار از اصول تربیتی به دست نخواهد آمد، بلکه باعث گمراهی و دوگانگی در دیدگاه کودک میشود و او را از یادگیری یک الگوی رفتاری ثابت محروم میکند. این اختلافات چنانچه مداوم باشند، ممکن است باعث تبدیل شدن مسائل به موضوعات بزرگتر شود.
از سوی دیگر، کودکان ممکن است از این تفاوت در نظرات والدین سوءاستفاده کنند و سعی کنند با سواستفاده از این اختلافات، به مطالب مورد نظر خود دست یابند. همانطور که پیشتر اشاره شد، حضور ثبات اولین مرحله برای امکان یادگیری مؤثر از تجارب برای کودکان است.
بنابراین، بسیار اهمیت دارد که در مسائل مرتبط با تربیت فرزندان با همسر خود ارتباط برقرار کنید و یک شیوه ثابت و هماهنگ در فرزندپروری اتخاذ کنید. این هماهنگی و توافق بین والدین نه تنها باعث ارائه یک پیام یکپارچه به کودک میشود، بلکه از مشکلات بین والدین نیز جلوگیری میکند.
ماشهچکانهای خود را بشناسید:
منظور از ماشهچکانها، رفتار یا موقعیتهایی هستند که میتوانند باعث شوند شما به سرعت خونسردی و کنترل خود را از دست بدهید و برخلاف اصول تربیتی خود عمل کنید. این ماشهچکانها میتوانند مسائل متفاوتی باشند، از صدای جیغ و گریه کودک گرفته، تا احساس گرما، کلافگی به خاطر دعوایی که با همسرتان داشتهاید یا موضوعی مثل بیخوابی. این که شما ماشهچکانهای خود را بشناسید به شما کمک میکند که اولاً توانایی پیشبینی موقعیت را پیدا کنید و دوماً، به شما امکان میدهد که برای چنین موقعیتهایی برنامهریزی رفتاری مناسبی داشته باشید. به عنوان مثال ممکن است متوجه شوید که هر وقت شب خواب خوبی ندارید، در طول روز عصبیتر از معمول هستید و حوصله سر و کله زدن با کودکتان را ندارید. داشتن چنین آگاهی باعث میشود که کودک را مقصر عصبانیت خودتان ندانید و صبوری بیشتری داشته باشید و در وهله دوم ممکن است بتوانید راهکار مناسبی برای بهتر شدن شرایطتان بیابید. مثل خوردن یک فنجان قهوه صبحگاهی یا ورزش سبکی که مغز شما را سر حال بیاورد یا کمک گرفتن از خواهرتان برای مراقبت از کودک.
همچنین بخوانید: 9 گام برای فرزندپروری موثرتر
قانونگذاری:
شاید تصور شما این باشد که بچهها ترجیح میدهند همه چیز قابل دسترس و بدون وجود هیچ قانون و ممنوعیتی باشد؛ اما واقعیت این است که کودکان در دنیایی که هیچ محدودیت و قانونی وجود ندارد، احساس ناامنی و تنهایی میکنند. وقتی شما به فرزند خود میگویید که اجازه استفاده از کبریت را ندارد، اگرچه این قانون او را محدود میکند، اما در عین حال به کودک میفهماند که مادر و پدر مواظب من هستند و در تشخیص چیزهای خطرناک میتوانم روی آنها حساب کنم. پس لازم است که کودک با قوانین خانواده آشنا باشد. بسیاری از خانوادهها قوانینی را وضع میکنند اما وقتی زمان اجرای آن میشود، نظارت و جدیت لازم را ندارند. از طرف دیگر، برخی خانوادهها در تعیین و اجرای قوانین بیش از حد خشک و مستبدانه عمل میکنند.
بهتر است در عین مشخص کردن قوانین برای کودک، گاهی (نه لزوماً همیشه) دلیل وضع این قوانین را نیز برای او توضیح دهید. به این ترتیب کودک احساس میکند که عضو مهمی از خانواده است و به جای اطاعت محض، بخش عقلانی و منطقی قوانین را درک و درونی میکند و درمورد سایر قوانین و محدودیتها نیز راحتتر به تشخیص والدین اعتماد میکند. فراموش نکنید که قوانین بخش جدایی ناپذیر تربیت کودکان در تمام سبکهای فرزندپروری هستند؛ پس مهم است که بتوانیم به بهترین و موثرترین شکل قانونگذاری کنیم.
انتظارات منطقی داشته باشید:
یکی از مسائلی که بسیاری از اوقات والدین و کودکان را تحت فشار قرار میدهد این است که مادر و پدر انتظارات غیر منطقی و نامتناسبی از کودک خود دارند. یک مثال بارز این موضوع این است که والدین، بدون در نظر گرفتن توانمندیها و استعدادهای فرزندشان، انتظار دارند که او در تمام دروس عالی باشد. یا مادری که به دلیل وسواس خود، از کودک ۴ سالهاش به خاطر شبادراریهای گاه به گاه او شکایت دارد و او را سرزنش میکند. چنین انتظارات غیر واقعبینانه و غیر منطقی باعث میشوند:
اولاً کودک نسبت به تواناییهای خود دچار تردید و بیاعتمادی شود و احساس کند از شایستگی و مهارت لازم برخوردار نیست.
در وهله دوم باعث میشوند که خود والدین هم دائماً دچار تنش و سرخوردگی شوند، چرا که مدام از کودک خود انتظاراتی دارند که عملی نیست و به این دلیل احساس شکست میکنند.
نقش یک الگوی خوب را دست کم نگیرید:
کودکان قبل از آن که توانایی تکلم و فهمیدن کلام دیگران را به دست بیاورند، شناخت خود از دنیا را از طریق دیدن و شنیدن کسب میکنند. پس جای تعجب نیست که بچهها قبل از توجه کردن به حرفهای شما، به اعمال و رفتارتان توجه کنند. وجود یک الگوی دیداری به کودک این امکان را میدهد تا بدون این که عواقب مثبت یا منفی رفتار را مستقیماً تجربه کند، اثربخش بودن یا نبودن رفتار را بسنجد و بیاموزد. این همان پدیدهایست که آلبرت بندورا آن را به عنوان «یادگیری مشاهدهای» مطرح کرد.
زمانی که شما در خانه، برای تحت کنترل گرفتن شرایط شروع به داد زدن میکنید، کودک میآموزد که میتوان با داد زدن به نتیجه دلخواه رسید. از این پس، مهم نیست که شما چقدر درباره اثرات روانی فریاد زدن یا اهمیت احترام به دیگران سخنرانیهای غرّا کنید، کودک آموخته است که بزرگترین الگوی او (یعنی پدر یا مادر) در دنیای واقعی از سلاح دادن زدن استفاده میکنند و به نتیجه میرسند. از طرف دیگر، اینگونه تفاوتهای بین رفتار و گفتار شما باعث میشود که کودک با خود فکر کند که «اگر واقعاً چیزهایی که میگید درسته، پس چرا خودتون انجامش نمیدید؟».
رویکرد تشویقی را به تنبیه ارجحیت بدهید:
هر چه ارتباط شما با کودک دوستانهتر باشد، او اعتماد بیشتری به شما خواهد داشت و راحتتر شما را به الگویی مناسب برای خود تبدیل خواهد کرد. تنبیههای مداوم و سرزنشگری زیاد والدین میتواند در درجه اول به این ارتباط لطمه بزند. از طرف دیگر، تنبیههای زیاد به جای قانونپذیری، ترس را در وجود کودک به جای میگذارند و زمانی که فرد تنبیهگری نباشد که از او بترسند، دوباره شجاعت لازم برای قانونشکنی را پیدا خواهند کرد. شاید گاهی به نظر برسد که استفاده از تنبیه فرآیند فرزندپروری را برای شما آسانتر میکند، اما کاربرد زیاد از حد و غیر اصولی آن، آسیبهای طولانیمدتی را به دنبال خواهد داشت.
تمرین کنید که نسبت به رفتارهای آزاردهنده اما بیخطر کودک بیتوجه باشید:
دلیل بسیاری از رفتارهای آزاردهنده کودکان جلب توجه کردن و دیده شدن است. با این اوصاف، زمانی که شما به رفتار کودک واکنش نشان میدهید (حتی اگر این واکنش یک اخم، دعوا یا تنبیه کردن کودک باشد)، فرزند شما توجهی را که به دنبال آن بوده، به دست آورده است. کودک شما، به تدریج خواهد آموخت که با این رفتار میتواند توجه دیگران را جلب کند و همین مسئله باعث تکرار رفتار ناخوشایند توسط فرزندتان میگردد. اما زمانی که شما نسبت به رفتار آزاردهنده کودک خود بیتوجه بمانید، به او این پیام را میدهید که برای داشتن توجه شما و رسیدن به خواستهاش نمیتواند از طریق این رفتار غلط به نتیجه برسد. به عنوان مثال، تصور کنید که در اتاق نشسته و مشغول تماشای تلویزیون هستید که ناگهان فرزندتان در حالی که مشغول تکرار فحشی است که به تازگی شنیده، در خانه مشغول قدم زدن است. در چنین موقعیتی، اگر شما با اضطراب واکنش نشان دهید، یا با عصبانیت سر او داد بزنید یا از رفتار او متعجب شوید و بخندید، کودک متوجه میشود که با این کار میتواند شما را تحت تأثیر قرار دهد. اما اگر با کمی تمرین، سعی کنید نسبت به این رفتار کودک بیتوجه و بیتفاوت بمانید، و در عوض بلافاصله پس از قطع فحاشیهایش، به او واکنش مثبت نشان دهید، به فرزندتان میآموزید که برای جلب نظر شما باید از چه کلماتی استفاده کند و چه کلماتی را کنار بگذارد.
همانطور که در هرم فرزندپروری میتوان دید، ارتباط مناسب با کودک، وقت گذراندن و گوش دادن به او مهمترین و پایهایترین بخش از فرآیند تربیت فرزندان است و استفاده از روشهای تنبیهی باید کمترین تکرار را نسبت به سایر اصول و تکنیکها داشته باشد (البته که در موارد لزوم باید از این تکنیک نیز به درستی استفاده شود). به همین ترتیب تشویق و ترغیب، مرزگذاری و تعیین قوانین و بیتوجهی نشان دادن به رفتارهای ناخوشایند در درجات میانی قرار میگیرند.
«آموزش و تربیت موفق، بر روابط خوب استوار است.»