از اوایل قرن بیستم، مفهوم کمالطلبی یک موضوع مورد توجه روانشناسان بوده است. این مفهوم به تمایل به جستجوی ایدهآلها و نقصناپذیری اشاره دارد. افراد کمالطلب حتی کوچکترین اشتباه خود را به عنوان یک گناه غیرقابلتحمل میبینند و با نگرانی به دنبال برآوردهنشدن انتظارات و نتایج منفی هستند. به طور ساده، آنها به معیارهای بسیار بلند برای موفقیت پایبند هستند و اگر به اهداف بلندپروازانهشان نرسند، خود را با شکستخورده میبینند و دنیا را با دیدگاه “همه یا هیچ” میپذیرند.
انگیزه کمال و تأثیر آن بر رفتار در طول تاریخ توسط روانشناسان، به ویژه نظریهپردازان تحلیل روانی مورد بررسی قرار گرفته است. به عنوان مثال، کارن هورنای (1885-1952) به کمالطلبی به عنوان یک راه برای کنار آوردن اضطرابهای فرد از بدو تولد اشاره میکند. او این مفهوم را با ایدهای مشابه این جمله مقایسه میکند:
“با تمام تلاشم تا همه چیز ایدهآل باشد، دیگر مشکلی پیش نخواهد آمد.”
هورنای فهرستی از ده نیاز اساسی انسانی مطرح میکند و تمایل به کمال و ترس از قبول نشدن یکی از این نیازهاست. فردی که این تمایل را دارد، پیوسته نگران است که یک اشتباه کند و مورد انتقاد قرار گیرد. آنان سعی میکنند تا هیچ نقطه ضعفی از خود نشان ندهند و برای پنهان کردن نقصها یا معایب خود یا حتی از دید دیگران، به انتقاد و ایراد پذیری بسیار حساسیت نشان میدهند و به دنبال بهترین حالت هر چیز هستند.
همچنین بخوانید: نقش خانواده در شکلگیری اضطراب کودکان
کمالگرایی یک خصیصه مثبت است یا یک ویژگی منفی؟
مفهوم کمالطلبی بیش از یک قرن است که مورد توجه قرار گرفته است. در تعاریف ابتدایی، کمالطلبی به عنوان یک ویژگی ناکارآمد معرفی شده بود. این مفهوم در آغاز، توسط فیلسوفان و درمانگران به عنوان جنبه مهمی از رفتار انسانی در نظر گرفته میشد. ژانت اولین نویسندهای بود که به کمالطلبی پرداخت. او این گروه افراد را با باورهای ثابت و قوی توصیف میکرد. محققان در تعاریف مختلفی که از کمالطلبی ارائه دادهاند، به جنبههای منفی و ناسازگار آن بیشتر از جوانب سالم و مثبت آن تأکید کردهاند و به طور کلی کمالطلبی را به عنوان یک ویژگی نوروتیک و ناسازگار معرفی کردهاند و معتقدند که کمالطلبی ارتباطی با اختلالات روانی و رفتارهای ناسازگار دارد.
زیگموند فروید سازه کمالطلبی را نوعی خودشیفتگی در حوزه اختلالات نوروتیک تصور میکرد. او افراد کمالطلب را به عنوان کسانی معرفی میکرد که محرک اصلی زندگی آنها، به دست آوردن برتری و تکامل بوده است. آنها باید در هر کاری به حد کمال برسند و بهترین عملکرد را ارائه دهند، در غیر این صورت نخواهند راضی بودند. به عبارت دیگر، ناتوانی در رسیدن به کمال برای آنها باعث احساس اضطراب، افسردگی و گناه میشود.
آلبرت الیس، نظریهپرداز اولین بود که کمالطلبی را در چارچوب شناختی-رفتاری توصیف کرد. او کمالطلبی را یکی از دوازده باور اساسی غیرمنطقی تعریف کرد که منجر به اضطرابهای روانی میشود.
الیس کمالطلبی را به این صورت توضیح میدهد: “عدم پذیرش این باور که فرد باید خود را به عنوان یک موجود ناقص قبول کند”، به معنای اینکه انسان موجودی است که با محدودیتهای عمومی انسانها روبرو است و ممکن است خطا کند.
الیس همچنین کمالطلبان را افرادی میدانستند که هدف اصلی آنها پیشرفت و موفقیت در زندگی است. به نظر آنها، ناتوانی در هر چیزی، نشانهای از بیارزشی فرد است. به عبارت دیگر، به اعتقاد او، کمالطلبی به معنای داشتن باوری است که همواره راهحل دقیق، کامل و صحیح برای مشکلات انسانی وجود دارد و اگر این راهحل کامل پیدا نشود، این وضعیت بسیار ناراحتکننده خواهد بود.
هولندر (1978) کمالگرایی را به عنوان یک ویژگی شخصیتی توصیف کرده که به طور گستردهای از نظر پژوهشهای روانشناسی مورد بررسی قرار گرفته است. او کمالگرایان را به عنوان افرادی توصیف کرده که از خودشان سطحی خاصی از فعالیت مطالبه میکنند و با کمتر از آن راضی نیستند. آنها به طور مداوم به دنبال یافتن نواقص و نقصهای کارهایشان هستند و به طور دقیق به بررسی امور میپردازند، همانند بازرسی. در واقع، آنها به ندرت احساس رضایت کامل از انجام کارها را تجربه میکنند، بدون در نظر گرفتن اینکه به چه اندازه کارها را به خوبی انجام دادهاند.
کمالگرایان افرادی هستند که استانداردهای غیرمنطقی و بسیار بالا را برای خود قائل میشوند و با وسواس به سوی اهدافی میرود که ممکن است غیرممکن باشند. معیار ارزشمندی و ارزیابی برای آنها به بهرهوری و دستیابی به اهداف وابسته است. از این منظر، کمالگرایان افرادی هستند که به دنبال استانداردهای بسیار بالا و غیرمنطقی برای خود میگردند و عزت نفس آنها به دستیابی یا عدم دستیابی به این استانداردها وابسته است.
در پیشرفتهای تحقیقاتی، کمالگرایی به عنوان یکی از ویژگیهای شخصیتی شناخته شده است که معیارهای بسیار بالا و غیرضروری را تنظیم میکند. با این حال، گاهی این معیارها به طور غیرضروری بسیار بالا میرود و ممکن است وجهه آسیبشناسی به خود بگیرد. از این رو، تحلیلگران بیان میدارند که کمالگرایی یک ساختار چند بعدی است که تفاوت بین جنبههای نرمال و ناسازگار آن وجود دارد.
همچنین بخوانید: پرورش استقلال در کودکان: بایدها و نبایدهای والدین در تربیت کودک مستقل
انواع کمالگرایی
تعاریف اولیه بالینی از کمالگرایی عمدتاً این ویژگی را به عنوان یک ویژگی منفی در نظر میگرفتند که با آسیبشناسی و ناکارآمدی در ارتباط است. اما در مطالعات جدید، برای کمالگرایی دو بعد سازگارانه و ناسازگارانه را در نظر میگیرند. با این حال، هماچک با اتخاذ رویکرد متفاوت نخستین کسی بود که انواع مختلف کمالگرایی را به دو بعد بهنجار و نابهنجار تقسیم کرد.
هماچک کمالگرایان بهنجار را افرادی معرفی کرد که با رسیدن به اهدافشان احساس شادمانی میکنند. این افراد، با انجام کارها به دستاوردهای خود افتخار میکنند و احساس رضایت میکنند.
همچنین بخوانید: آنچه والدین باید بدانید
در مقابل، کمالگرایان نابهنجار همواره از عملکرد خود راضی نیستند. آنها با وسواس به دنبال رسیدن به استانداردهای بسیار بالا هستند و حتی با رسیدن به نتایج موفق، احساس رضایت نمیکنند. آنها دائماً با خودانتقادی شدید و احساس ناهمخوانی بین عملکرد و انتظاراتشان روبرو هستند.
در چارچوب یک مدل نظری، کمالگرایی به دو نوع مثبت و منفی تقسیم میشود. کمالگرایی مثبت (بهنجار) به عنوان انگیزهای برای رسیدن به هدف معین تعریف میشود، مانند رسیدن به نتیجه مطلوب. اما کمالگرایی منفی (نابهنجار) به عنوان انگیزهای برای دستیابی به هدف مشخص و همزمان اجتناب از نتایج برعکس با همراهی نگرش منفی نسبت به اشتباهات، خودانتقادی شدید و احساس ناهمخوانی بین عملکرد و انتظارات تعریف میشود.
الف) کمالگرایی مثبت:
این نوع از کمالگرایی به جای ایجاد اضطراب و نگرانی درباره عدم رسیدن به اهداف و معیارهای غیرقابل دسترس، موجب میشود که فرد به سمت مثبتبینی، خوشبینی و آرمانهای قابل دستیابی سوق پیدا کند. در کمالگرایی مثبت، فرد دارای استانداردهای شخصی با سطح بالا و به همان اندازه قابل دستیابی است. این فرد تمایل دارد به نظم و سازماندهی در کارهایش، احساس رضایت از عملکرد خود، جستجو برای تحقق در امور و انگیزه برای رسیدن به پاداشهای مثبت را تجربه کند. این بُعد به شاخصهای سازگاری مثل عاطفه مثبت و همبستگی مثبت دارای ارتباط است.
ب) کمالگرایی منفی:
در نوع دوم که کمالگرایی منفی نامیده میشود، فرد با استانداردهای بسیار بالا و غیر واقعبینانه، به طور مفرط نگران اشتباهات و نقایص شخصی است. او احساس فشار زیادی از محیط برای رسیدن به کمال و ایدهآل بودن دارد و فاصله زیادی بین عملکرد شخصی و استانداردها را ادراک میکند. این بعد با شاخصهای ناسازگاری مانند عاطفه منفی و همبستگی مثبت همراه است.
کمالگرایی منفی را دارای سه جنبه میدانند که شامل کمالگرایی خودمدار (تمایل به تعیین استانداردهای غیر واقعبینانه برای خود)، کمالگرایی دیگرمدار (تمایل به داشتن انتظارات افراطی و ارزشیابی انتقادی از دیگران) و کمالگرایی جامعهمدار (احساس ضرورت رعایت معیارها به منظور کسب تأیید از سوی دیگران) میباشد.
ویژگی افراد کمالگرا
افراد کمالگرا معمولاً ویژگیها و ویژهنامههای خاصی از خود به نمایش میگذارند که میتوان به برخی از آنها اشاره کرد:
- 1. هدفهای بلندپروازانه، جاهطلبانه و مبهم: تمایل به تعیین اهدافی که بسیار بلندپروازانه، دشوار یا غیرقابل دستیابی به نظر میرسند و تلاش فزاینده برای دستیابی به این اهداف.
- 2. تفکر همه یا هیچ: دیدگاهی دوگانه که معتقد به این است که یا باید به نحوی عالی عمل کرد یا اصلاً نتوانست.
- 3. ارزیابی سختگیرانه از خود و دیگران: مورد بررسی دقیق و سختگیرانه عملکرد خود و دیگران.
- 4. نیاز شدید به موفقیت: تمایل قوی به دستیابی به نتایج موفق و برجسته.
- 5. پرهیز از انتقاد دیگران و پنهان کردن عیبها و نقصها: تمایل به جلوگیری از نشان دادن عیبها و نقصها و از پذیرش انتقادات دیگران فرار کردن.
- 6. اعمال معیارهای شخصی غیرواقعی در تمام زمینههای رفتاری: اعمال استانداردهای بسیار بالا و غیر واقعی در تمام زمینههای زندگی.
- 7. انتظارات بالا از خود و دیگران: توقعات بسیار بالا از عملکرد خود و دیگران.
- 8. احساس ستیزه و خواری به دلیل عدم برآورده شدن توقعات: حس مشترکی از ناراضی بودن از خود و دیگران به دلیل عدم رسیدن به توقعات و انتظارات.
- 9. تعمیم دادن اشتباهات به کل زندگی و شخصیت: معمولاً تمایل به تعمیم کردن اشتباهات و شکستها به کل زندگی و شخصیت خود دارند.
- 10. نیاز به احترام و تأیید مستمر: احساس نیاز به دریافت احترام و تأیید از سوی دیگران به خاطر برتری، درستکاری و عدالتخواهی خود.
- 11. ناتوانی در خواست کمک: معمولاً ناتوانی در خواست کمک و اعلام نیاز به کمک از دیگران، حتی از افراد نزدیک.
- 12. وانمود به استقلال فکری و عاطفی: تمایل به نمایش استقلال فکری و عاطفی در حالی که در واقعیت این امر به شدت صادق نیست.
- 13. گناهآمرزش نابخشودنی: معتقد به اینکه اشتباهات و خطاها نابخشودنی و بازتابهای ناگواری خواهند داشت.
شکلگیری و رشد کمالگرایی
رشد کمالگرایی معمولاً به دلیل انواع تجربیات و تعاملات در جوامع مختلف شکل میگیرد. افکار کمالگرایانه ناشی از یک سری از رویدادها و تجربیاتی است که ممکن است باعث شکلگیری این نگرشها در افراد شود.
محیط خانواده والدین میتواند نقش مهمی در شکلگیری کمالگرایی ایفا کند. والدینی که انتظارات بسیار بالا و استانداردهای فوقالعاده برای فرزندانشان قائل هستند و به طور مداوم به دنبال کمال و عملکرد بیعیب و نقص هستند، ممکن است بر روی کمالگرایی فرزندانشان تأثیر گذار باشند.
همچنین، تجربههای منفی نظیر تأیید مشروط (تأیید بسته به دستاوردها) و فقدان تأیید، میتواند موجب رشد و تقویت نگرشهای کمالگرایانه در افراد شود. همچنین، انتقادات نامناسب و فشار بیش از حد برای عملکرد عالی میتواند باعث تقویت این الگوها شود.
در نتیجه، فرآیند رشد و شکلگیری کمالگرایی به طور اساسی توسط تجربیات خانوادگی، فرهنگی، و اجتماعی شخص در طول زمان تحت تأثیر قرار میگیرد.
ابعاد کمالگرایی
تمرکز بر کمال و تلاش مداوم برای دستیابی به استانداردهای بینقص، واقعیتاً یک عامل بسیار مهم در ایجاد مشکلات روانشناختی مختلف است. افراد کمالگرا علیرغم توانایی در ارضای انتظارات بالاتر و جلوگیری از ناامیدی، به ندرت از نتایج فعالیتهای خود رضایت کافی پیدا میکنند. مطالعات گوناگون نشان میدهد که اجزای مختلف کمالگرایی باعث افزایش ریسک آسیبشناسی روانی میشوند.
در دهه 1990، مفهوم کمالگرایی بهعنوان یک چندبعدی مطرح شد. این تغییر در دیدگاه از دو جهت مهم بود. اولاً، تحقیقات نشان دادند که افراد کمالگرا نسبت به اشتباهات خود دچار اضطراب و نگرانی بسیاری هستند و از کیفیت اعمال خود مردد هستند. آنها ارزشهای افراطی را برای انتظارات والدین قائلند و به صورت بیشازحد، به اعمال نظم و انضباط در زندگیشان تأکید میکنند. دوماً، به نظر میرسد که کمالگرایی دارای ابعاد میانفردی خاص خود است و این جنبه ها هر یک به نوبه خود در بروز مشکلات بعدی اهمیت دارند:
- تمایل به کمالگرایی خویشتن مدار: این نقشهای از کمالگرایی به ازای خود ایجاد میشود و فرد به دنبال دستیابی به یک وضعیت برتر و ایدهآل نسبت به همتایان خود است. افراد مشمول این جنبه از کمالگرایی، به اندازه بزرگی به حفظ استانداردهای خود اهمیت میدهند، و گاهاً تا حد وسواس بیهوده در پیشرفت کاملگرایانه قرار میگیرند. آنها عمدتاً با دیدگاه «یا بهترین یا هیچ» به فعالیتهای خود میپردازند. این گونه کمالگرایی برای فرد، زندگی را به دو ابعاد موفقیت یا شکست ساده میکند و ندارد میانگینی. فرد سعی دارد نقش بزرگ و مهمی برای خود برپا کند، با انتظاراتی که معمولاً از شخصیتهای بزرگ و مؤثر میرود.
- کمالگرایی دیگرمدار: این ابعاد از کمالگرایی مرتبط به انتظارات غیر واقعبینانه از دیگران و ارزیابی دشوار از عملکرد آنها است. این نوع کمالگرایی به موازات با اعتقادات و انتظارات افراد مهمی که در زندگی فرد نقش دارند، شکل میگیرد. در این حالت، شخص کمالگرا استانداردهای خود را برای خود مشخص میکند و افراد محیط خود را با این استانداردها ارزیابی میکند. همچنین، مانند والدینی که انتظارات دشواری برای فرزندان خود قائل هستند و انتظار دارند که این انتظارات را برآورده کنند.
- کمالگرایی جامعهمدار: این بعد از کمالگرایی به ادراکی اشاره دارد که فرد از دیگران دارد. این باور شامل اعتقاد به این است که دیگران انتظارات بیمنطقی را بر فرد تحمیل میکنند و فشارهای زیادی برای کامل و بینقص بودن به او وارد میکنند. این فرد تلاش میکند وابسته به انتظارات دیگران خود را شکل دهد و تغییراتی در خود ایجاد کند که انتظار دیگران را برآورده سازد. او اهمیت زیادی به ارزشها و انتظارات اجتماعی دیگران میدهد و سعی میکند آنها را در خود جا دهد و از آنها پیروی کند.