شاید تصور شما از والدین موفق، پدران و مادرانی باشند که نسبت به تمام فنون تربیتی و فرزندپروری آگاهی دارند و به این روشها کاملاً مسلط هستند. اما در حقیقت وقتی ما از والدین موفق صحبت میکنیم، منظورمان مادر و پدرهایی هستند که علیرغم مشکلاتی که بر سر راه تربیت فرزندان وجود دارد، میتوانند تا حدودی (البته نه همیشه!) در مدیریت کردن شرایط و رفتارهای کودک موفق باشند و در عین حال، فشار زیادی به خود یا کودکشان وارد نکنند. ما در این مقاله قصد نداریم که فنون و روشهای تربیتی را با شما در میان بگذاریم. بلکه میخواهیم به مسائلی بپردازیم که دانستن آنها، قبل از آموختن هر تکنیک یا ترفند فرزندپروری، برای تمام والدین موفق، لازم و ضروری است.
چند اصل مهم درباره والدین موفق:
- اهمیت «حضور داشتن»: منظور ما از حضور داشتن این است که هم از لحاظ فیزیکی در دسترس کودک باشید و هم با یک کیفیت مناسب در کنار او حاضر باشید. لازم نیست حتماً تمام اصول فرزندپروری را بدانید، مهمتر از هر چیز این است که فرزند شما بداند که وقتی به شما نیاز داشته باشد در دسترس او خواهید بود و توجه و تمرکز شما بر او خواهد بود. پدر و مادرهای موفق زمانی که در کنار فرزند خود هستند، تمام توجه و آگاهی خود را به او معطوف میکنند (نه اینکه در حال تماشای تلویزیون به صحبتهای کودک گوش کنند؛ یا در حالی که یک دستشان با گوشی موبایل سرگرم است، با کودک مشغول پازل چیدن باشند؛ یا وقتی کودک از ناراحتیهای خود صحبت میکند، از او بخواهند از رفتار خوب دختر همسایه یاد بگیرد!). در واقع، اینگونه والدین، در ارتباط خود با فرزندشان در بیشتر مواقع، هم از لحاظ فیزیکی، هم از نظر ذهنی و هم از نظر هیجانی، در دسترس کودک هستند، به احساسات او توجه میکنند، متوجه نیازهای او هستند، سعی میکنند شنوندههای خوبی باشند و به نیازهای جسمانی، هیجانی و عاطفی او پاسخ میدهند.
- شما یک انسان هستید: والدین موفق میدانند که قبل از مادر یا پدر بودن، در وهله اول یک انسان هستند؛ با تمام نیازهای جسمی، روحی و روانی که هر فرد در طول زندگی خود با آنها مواجه است؛ آنها میدانند که برای اینکه بتوانند در وظیفه تماموقت خود به عنوان یک مادر یا پدر به خوبی عمل کنند، باید به سلامت روان، نیازهای جسمی و اهداف شخصی و اجتماعی خود اهمیت دهند. والدین موفق به خوبی آگاه هستند که اگر سلامت جسمانی و روانی آنها در خطر باشد، انرژی و توان کافی برای مادر و پدر بودن را هم نخواهند داشت و کیفیت رابطه آنها با فرزندانشان به تدریج افت خواهد کرد. مثلاً مادر افسردهای را تصور کنید که اگرچه تمام طول روز را در خانه و در چند قدمی فرزندانش میگذراند، اما به قدری در اندوه و احساس پوچی غرق شده که حتی توان برآورده کردن کوچکترین نیازهای کودک را ندارد. یا پدری را تصور کنید که به دلیل مشغلههای زیاد، دچار تنشهای عصبی و استرسهای مختلف است و حتی اگر زمانی را به بازی با بچهها اختصاص دهد، در تمام مدت عصبی به نظر میرسد و بچهها از حضور او بیشتر استرس میگیرند تا اینکه لذت ببرند! پس خیلی مهم است که شما به عنوان یک انسان و در نقش یک والد، زمانی را صرف رسیدگی کردن به نیازهای خودتان، دستیابی به اهدافی که دارید و مراقبت از سلامت روحی و جسمی خود کنید.
علاوه بر این، وقتی فرزند شما میبیند که به خودتان رسیدگی میکنید، متوجه ارزشمندی فردی هر شخص و لزوم مراقبت از خود میشود؛ وقتی او میبیند که شما انسان هدفمندی هستید و در عین حال بین «والد بودن» و «یک انسان مستقل بودن» تعادل برقرار میکنید، فرصت این را خواهد داشت که در عین ارتباط و علاقهمندی به دیگران، به استقلال و کفایت شخصی در زندگی برسد. پس برای اینکه والدین موفقی باشید، حتماً در طول هفته زمانهایی را برای بازیابی انرژی از دست رفتهتان صرف کنید و اگر در این راه به کمک و حمایت احتیاج دارید، آن را از خود دریغ نکنید.
- کودک بودن را فراموش نکنید: خیلی اوقات والدین به قدری درگیر مشغلههای بزرگسالانه هستند که فراموش میکنند کودک بودن چطور است، بچهها دنیا را چگونه میبینند و چطور از دل بازیهای کودکانه، بزرگ شدن را یاد میگیرند. فراموش نکنید که گاهی لازم است شما هم مثل بچهها غرق در بازی و تخیلات کودکانه شوید تا بتوانید از دل این دنیای تخیلی، کودک را به واقعیت بازگردانید.
به عنوان مثال، فرض کنید فرزند شما تمام سربازها و عروسکهای بازی خود را وسط اتاق پخش کرده و یک صحنه نبرد ساخته است (که البته از دیدگاه شما احتمالاً بیشتر شبیه یک خرابکاری و شلوغی سرسامآور به نظر میرسد). از آنجایی که شما تحمل این میزان شلوغی را ندارید، از فرزندتان میخواهید که فوراً همه اسباببازیها را جمع کند، بدون اینکه در نظر بگیرید با این کار، صحنه نبردی که کودک با دقت و برنامهریزی کودکانه خود چیده است، خراب میشود! در نتیجه یا کودک از انجام این کار خودداری میکند و شما این کار را یک نافرمانی قلمداد میکنید که مستحق تنبیه است، یا کودک در کمال سرخوردگی و ناراحتی اسباببازیها را جمع میکند و به این فکر میکند که «مامان و بابا اصلاً منو درک نمیکنن!»؛ اما در عوض این کار میتوان برای چند لحظه وارد بازی کودک شد، و بعد از چند دقیقه که کودک شما را همراه و دوست خود دانست، از او خواست که موقتاً در جنگ آتشبس اعلام کند تا همه سربازها و فرماندهها برای خوردن ناهار و تجدید قوا به اردوگاههای خود بروند و بعد از خواب ظهرگاهی، دوباره به میدان جنگ بیایند!
- زنجیره بین نسلی: همه ما میدانیم که فرزندان شیوه زندگی را از والدین خود میآموزند؛ و البته خود ما هم از این قاعده مستثنی نیستیم. والدین موفق متوجه این موضوع هستند که اغلب اوقات ما برای بچههای خودمان، همان پدر و مادرهایی میشویم که خودمان در دوره کودکی آن را داشتیم.به عبارت دیگر، والدین مستبد، فرزندان مستبد به بار خواهند آورد و والدین طردکننده، فرزندان طردکننده. یعنی اگر فردی در دوره کودکی خود در خانوادهای زندگی میکرد که سرشار از خشونتهای کلامی و فیزیکی بوده است و همیشه در مشکلات زندگی، اعضای خانواده به جای تلاش و همفکری برای حل مسئله، به جان یکدیگر میافتادند، احتمالاً او نیز همین روش مقابله با مسائل و مشکلات را آموخته است. حتماً تاکنون پیش آمده که فردی را ببینید که علیرغم احساس بدی که نسبت به رفتارهای منفی والدینش دارد، در برخورد با فرزند خود همان رفتارهای غلط را در پیش میگیرد! البته گاهی برخی از افراد برای فرار از چیزی که خودشان در کودکی تجربه کردهاند، به قول معروف از آن طرف بام میافتند. مثلاً اگر پدر و مادری داشتید که مدام تنبیهکننده و محدودکننده بودهاند، ممکن است شما بیش از حد لازم به فرزندتان آزادی عمل بدهید و به اصطلاح او را لوس کنید. فرقی ندارد که شما درست مثل والدین خود باشید یا دقیقاً در خلاف جهت آنها؛ چون در هر صورت شما در دام گذشته افتادهاید و این ممکن است روی قضاوتها و عملکرد شما به عنوان پدر و مادر تأثیر منفی بگذارد.
اگر میخواهید مادر و پدر خوبی برای فرزندانتان باشید، لازم است یک بار دیگر به رابطه خود با والدینتان نگاهی دقیق بیندازید. چه رفتارها و شیوههایی در والدین شما وجود داشت که آنها را نمیپسندید؟ شما اکنون در موقعیتهای مشابه چگونه عمل میکنید؟ مثل آنها؟ کاملاً برخلاف رفتار آن؟ یا بسته به موقعیت تصمیم میگیرید؟
برای اینکه بتوانید در ارتباط با کودک خود، از قید و بند گذشته خلاص شوید و زنجیره آسیبی که احتمالاً نسل به نسل در خانواده شما تکرار شده است را بشکنید باید نسبت به این موضوع آگاه باشید که اگر در کودکی ارتباط مناسبی با مادر و پدر خود نداشتهاید، مورد آزار و اذیت یا بدرفتاری والدین قرار گرفتهاید یا تصویر خوشایند و گرمی از والدین خود ندارید، این احتمال وجود دارد که اکنون که در مقام یک مادر یا پدر هستید، ممکن است همان روشهایی را در پیش بگیرید که ناخودآگاه از والدین خود آموختهاید؛ یا برای فرار از تجربیات بد دوره کودکیتان، روشی کاملاً معکوس و افراطی در پیش بگیرید.
پس اگر در دوره کودکی خود روابط مناسب و خوشایندی با والدین خود نداشتید، شاید بد نباشد که یک بار دیگر به روشهای تربیتی و ارتباط خود با فرزندتان توجه کنید و از یک مشاور یا متخصص، برای حل تعارضهای درونی خود کمک بگیرید!
- افسانه انسان کامل: والدین موفق میدانند که هیچ انسانی کامل نیست؛ هیچ مادر و پدر بینقصی وجود ندارد و هیچ فرزند کامل و ایدهآلی هرگز وجود نداشته و نخواهد داشت! این آگاهی باعث میشود که انتظارات واقعبینانهای از خود و فرزندانشان داشته باشند و به دنبال بینقص و عالی بودن نباشند. آنها میدانند که هم خودشان و هم کودک، حتماً دچار اشتباهات و خطاهایی خواهند شد و این امری طبیعی است؛ آنها به این موضوع آگاهند که به هر حال گاهی مشکلاتی در روابط آنها با کودکشان به وجود خواهد آمد و گاهی ممکن است به دلایل مختلف ارتباط آنها با یکدیگر مختل شود یا درگیر سوءتفاهمات گوناگون گردند. اما نکته اینجاست که متوجه این مشکلات هستند و برای جبران شکافهای ارتباطی خود با فرزندشان تلاش میکنند. این جبران کردنها نهتنها باعث بهتر شدن ارتباط والد-کودک میشوند، بلکه آموزشهای بسیار مهمی را هم برای فرزندان به همراه دارند.
از طرف دیگر، والدینی که نمیتوانند هیچ و عیب و نقصی را در خود و فرزندشان بپذیرند، اغلب فشار زیادی بر خانواده و به خصوص کودک تحمیل میکنند. آنها توقع دارند که کودک در همه زمینهها رشد خوبی داشته باشد، در همه حوزهها از خود توانایی و استعداد نشان دهد، در تمام دروس و تکالیف مدرسه موفق عمل کند و … . و در چنین وضعی، اگر کودک دارای نقص یا کمتوانی باشد یا در زمینهای شکست بخورد یا در حوزههای مورد انتظار والدین، نتواند به خوبی عمل کند، مادر و پدر این نقص و ضعف را به عنوان نوعی شکست در خودشان قلمداد میکنند؛ انگار که فرزند عالی داشتن دستاوردی است که از آن محروم ماندهاند. چنین پدر و مادرهایی اغلب در حال مقایسه کردن کودک خود با سایر هم سن و سالهایش هستند، مدام نقاط ضعف او را گوشزد میکنند، کودک را به خاطر شکستهایش سرزنش میکنند و در مقابل رفتارهای ناپسند یا نامتناسب کودک واکنش بیش از حد منفی از خود نشان میدهند. و شاید گاهی اینطور به نظر برسد که از فرزند خود انتظار دارند، بزرگتر از سن خودش باشد!
- هماهنگی در اصول تربیتی: والدین موفق متوجه این موضوع هستند که کودکان برای یادگیری راه و رسم زندگی به الگو و شیوه ثابت و مناسبی نیاز دارند. در واقع چیزی که به بچهها امکان یادگیری از محیط و درونی کردن قواعد و قوانین را میدهد، نظم، ثبات و تکرارپذیری این اصول و قوانین است. اما در برخی از خانوادهها، مادر و پدر هر کدام اصول و شیوه ارتباطی و تربیتی خاص خود را با فرزندان در پیش میگیرند؛ یکی قانونی میگذارد و دیگری آن را لغو میکند، یکی رفتاری را تشویق میکند و دیگری آن را کاملاً نادیده میگیرد، یکی طرفدار ارتباط صمیمانه و گرم با کودک است و دیگری عقیده دارد با این روش کودک لوس میشود. در چنین خانوادههایی کودک بین دو شیوه رفتاری مختلف و گاهاً متضاد، گیر میفتد و نمیتواند متوجه شود که کدام رفتارها درست و کدامیک غلط است، کدام قوانین لازمالاجرا و کدامیک قابل نقض کردن هستند، چطور باید با دیگران ارتباط برقرار کند و آیا اصلاً میتواند به والدینش اعتماد کند یا خیر. این آشفتگی در موارد شدید خود میتواند زمینهساز بسیاری از آسیبهای روانشناختی و اختلالات شخصیتی جدی در فرد گردد که هم در زندگی شخصی و هم روابط اجتماعی او، آثار منفی بلند مدتی را به همراه خواهد داشت. پس یکی از مهمترین اصولی که به عنوان مادر و پدر باید به آن توجه داشته باشید، هماهنگی در شیوههای ارتباطی و تربیتی است.
- اهمیت روابط درون خانواده: درست است که فرزندپروری به ارتباط والد و کودک اشاره دارد، اما نباید فراموش کرد که خانواده اولین پایگاه کودک در مواجهه با دنیای بیرون و مهمترین الگوی یادگیری زندگی اجتماعی برای اوست. نحوه ارتباط اعضای خانواده با یکدیگر و به خصوص نحوه ارتباط والدین با هم، مسئله بسیار مهمی است که هم در امنیت عاطفی و روانی کودک نقش جدی بازی میکند و هم الگوهای رفتاری بسیار زیادی را در اختیار او میگذارد. اغلب اوقات، در خانوادههایی که والدین روابط گرم و صمیمانهای با یکدیگر ندارند و بیشتر مواقع کودکان شاهد نزاع و درگیری بین پدر و مادر هستند، کودک خود را مقصر این تنشها و دعوا میداند و درگیر اختلالات خلقی مثل افسردگی و اضطراب و مشکلاتی همچون کابوسهای شبانه و مشکلات خواب، شبادراری، افت تحصیلی، اعتیاد به موبایل و فضای مجازی و مشکلات ارتباطی و اجتماعی مختلف میگردند.
بر همین اساس والدین موفق، در کنار توجه به رابطه خود با کودکشان، از رابطه زناشویی خود با همسرشان نیز مراقبت میکنند و درصورت وجود مشکل یا اختلاف، با شیوه درست و یا با کمک گرفتن از مشاور، به حل آنها میپردازند.